این که چرا اینجا تازگی حضورم خیلی نامنظم شده و تغییرات قالب و تنوع موضوعات زیاد شده خیلی مهم نیست چون کسی نپرسیده که من بخوام جواب بدم
اما هدف از این انقلاب تلاش در جهت قرار گرفتن در مسیر اصلی یعنی همان درک لطافت است
در اینجا پس از انقلاب با شعر های خوب دیگران بیشتر هستم تا نوشته های گم و گور خودم البته آن شعر ها را گره میزنم به حال خودم و امیدوارم خوانندگان هم لذت ببرند و برای یک شروع خوب چند بیتی زیبا که دقیقا نمیدانم یعنی چه به جز همان مصرع عکس :


سال‌ها دفتر ما در گرو صهبا بود

رونق میکده از درس و دعای ما بود

نیکی پیر مغان بین که چو ما بدمستان

هر چه کردیم به چشم کرمش زیبا بود

دفتر دانش ما جمله بشویید به می

که فلک دیدم و در قصد دل دانا بود

از بتان آن طلب ار حسن شناسی ای دل

کاین کسی گفت که در علم نظر بینا بود

دل چو پرگار به هر سو دورانی می‌کرد

و اندر آن دایره سرگشته پابرجا بود

مطرب از درد محبت عملی می‌پرداخت

که حکیمان جهان را مژه خون پالا بود

می‌شکفتم ز طرب زان که چو گل بر لب جوی

بر سرم سایه آن سرو سهی بالا بود

پیر گلرنگ من اندر حق ازرق پوشان

رخصت خبث نداد ار نه حکایت‌ها بود

قلب اندوده حافظ بر او خرج نشد

کاین معامل به همه عیب نهان بینا بود


و یک چیز دیگه:



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها